بخش هشت تختهای که تا سی و دو درجه گرم میشود، چکه میریزد، اجاق گاز داغ است، رادیاتورهای تکاندهنده، باد در راهرو زوزه میکشد، دستشویی سه روز پیاده روی است. هدف: زنده ماندن.
در آخرین قسمت از سری آزمایشات بیمارستانی ما، بخش موقت زایمان بیمارستان اوزوکی را ارائه می دهیم.
من برای سومین بار در اوزوکی زایمان کردم، هر سه بار در شرایط مختلف. در سال 2002، پس از زایمان در یک اتاق چهار تخته بدون توالت، در محل قدیمی، در زایشگاه پوشیده از مشمع کف اتاق فرسوده و با دیوارهای قدیمی استراحت کردم. در سال 2005، در همان مکان، بازسازی شده، در یک اتاق دو نفره پولی، در شرایط مجلل. در مقایسه با این، تولد من در سال 2009 تغییر بزرگی بود: متأسفانه، من درست به یک سالی افتادم که به دلیل بازسازی کامل زایشگاه به طبقه اول منتقل شد - پنج روز تمام در شرایط غیرانسانی و آزار دهنده رنج بردم - با هم. با شش مادر باردار دیگر که در بخش هشت تخته (دوبار چهار تخته، یک دری و یک دری) بودند.
ما فهمیدیم که این بخش موقتی است و پول زیادی برای طراحی صرف نشده است، اما به شدت خسته کننده بود که باید پنج روز اول پس از زایمان را در چنین شرایط نامناسبی سپری کنیم، تنها کارکرد که می تواند با نوزاد تازه متولد شده باشد که با یکدیگر آشنا می شویم و سعی می کنیم آرامش داشته باشیم. به لطف سیستم گرمایش قدیمی، بیشتر شبیه یک سفر زنده ماندن در یک بخش با دمای 32 درجه بود - یا بهتر است بگوییم یک اردوگاه کیفری تا آرامش، استراحت و شادی. وقتی آب روی پشتمان میریخت و بچهها با بدنهای سرخ و داغ روی تختشان دراز میکشیدند، به جای خوشحالی، عصبانیت در وجودمان جوشید.
با تشکر از بسیاری از مادران باردار خودآگاه که برای سیستم اتاق خواب 24 ساعته در بیمارستان مبارزه کردند، نگه داشتن نوزادان با ما به جز شب بعد از تولد اجباری بود، حتی اگر وجود داشت. کسانی که شب ها کوچولو را به بخش شیرخواران هل می دادند تا بتوانند حداقل یک دقیقه بخوابند.اما چون نمی خواست او را با شش مادر و نوزاد دیگری که با آنها در یک فضا خوابیده بود بیرون بیاورد، تمام شب دخترش را تکان می داد تا گریه نکند و بقیه را سروصدا نکند.
زایشگاه به همان اندازه مدرن است که شرایط عصر حجر در بخش کودکان. به محض اینکه از آستانه عبور کردم، با تخت زایمان کاملا نو و قابل تبدیل، توپ و محیط چیلیویل مواجه شدم. آنقدر دوست نداشتم که اتاق زایمان دو تخته بود (خوشبختانه موقع زایمان تنها بودم)، دو تخت زایمان - که با پرده از هم جدا می شوند - عمود بر هم قرار دارند، اذیت می شد. اگر نیم متر دورتر از من، مادر باردار دیگری در حالی که بیرون رانده می شد، فریاد می زد.
نوزادان باید دو بار در روز به بخش شیرخواران برده شوند: صبح برای ویزیت و عصر برای حمام. از آنجایی که بخش شیرخوارگان در انتهای راهرو قرار دارد، تور به معنای چند دقیقه پیاده روی است که اگر باد در راهرو زوزه نمی کشید و حدود بیست درجه پایین تر نبود، به خودی خود مشکلی ایجاد نمی کرد. نسبت به بخش ها - ما خیلی تعجب نکردیم که سومین روز در روز، نوزادان ما که به این حساس هستند کرمی شده اند.این متخصص نوزاد بیچاره سعی کرد هر کاری که از دستش بر می آمد انجام دهد تا اختلاف دمای راهرو و اتاق ها را کاهش دهد، اما متأسفانه قدرتش کافی نبود، با در و پنجره های کهنه و فرسوده کاری از دستش برنمی آمد. با این حال، از نظر یک فرد خارجی، وقتی ده یا پانزده مادر باردار شروع به حرکت به سمت بخش شیرخواران می کنند و بعد از چند دقیقه با نوزادان خود به عنوان یک تیم در راه بازگشت، تخت غلتان را هل می دهند، منظره بسیار زیبایی است. حداقل باعث شد مادران باردار در راهرو منتظر CTG یا سونوگرافی باشند.
و صحبت از مسافت: بخش و نزدیکترین دستشویی سه روز پیاده از یکدیگر فاصله دارند، بنابراین در صورت نیاز، رفتن به موقع ضرری ندارد. اما بیشتر از پنج دقیقه قبل. هرگز اولین شب را فراموش نخواهم کرد، زمانی که ساعت سه صبح در نیمه نور یخی راهرو در یک راهروی معمولی پس از زایمان تلو تلو خوردم و در حالی که خودش را از حمام به عقب می کشید با یک پنگوئن چشم بی خواب برخورد کردم.اوضاع به قدری پوچ بود که او حتی یک لبخند ضعیف را مدیریت کرد. دو تا از پنج توالت در این بخش کار نمیکردند و دو تای آنها بوی توالت قطار میداد، بنابراین اکثریت قریب به اتفاق تازه مادران و تازهمادرها از یک توالت استفاده میکردند.
در حالی که بازسازی به طول می انجامد - طبق آخرین اطلاعات من، مطمئناً تا مارس ادامه خواهد داشت - اگر با یک حس شوخ طبعی کافی با چالش ایجاد شده توسط زایشگاه موقت Uzsoki روبرو شویم، ضرری ندارد. سپس زایمان جدید برای کسانی که تا آماده شدن زایمان منتظر می مانند یک کنعانی است که شیر و عسل جاری می شود.