کودک دوم درست مثل اولی از هم جدا شده است

کودک دوم درست مثل اولی از هم جدا شده است
کودک دوم درست مثل اولی از هم جدا شده است
Anonim

وقتی ماتی را در اولین ثانیه های زندگی اش دیدم، چروکیده، سرد و بی احترامی با صدای بلند، خندیدم. شاد، رها و سر تکان می دهند - غیرممکن است که چگونه دو کودک می توانند کاملاً شبیه هم باشند.

تصویر
تصویر

کریستوف 5 سال قبل به همین شکل به من داده شد و او دقیقاً با همان قیافه سومو-کشتی گیر چروکیده به دنیا معرفی شد که آمده است و با این وضعیت باید سریع کاری انجام دهد. ، چون اهلش نیست، نمی توان غذا خوردن را به تعویق انداخت و باید بخوابد.

از آن زمان، روزی نمی گذرد که از شباهت دو پسرم تعجب نکنم، البته آنها برادرند، اما هنوز شگفت انگیز. من اغلب با برداشتن عکس‌های قدیمی کریستوف، جایی که او به اندازه سن او بود، سرگرم می‌شوم و آنها را زیر بینی ماتی و یکی از اعضای خانواده‌ام می‌زنم. ما همیشه موفق می شویم آنها را باور کنند که کوچولو در عکس است. حتی لباس‌ها هم آشکار نیستند، زیرا ماتی بیشتر لباس‌های قدیمی کریستوف را می‌پوشد، مانند اکثر بچه‌های دوم.

من تعجب می کنم که چند موقعیت دیگر در انتظار او است که نمونه ای از داشتن فرزند دوم است؟ فرزند دوم با برادر بزرگترش همزمان با پدر و مادرش آشنا می شود اما رابطه متفاوتی بین آنها شکل می گیرد. او به طور غریزی می داند که برادر بزرگ، قوی و باهوشش کیست و خیلی زود شروع به نگاه کردن به او به عنوان نیمه خدا می کند.

طبق ادبیات، فرزند دوم از برادرش تقلید می کند، اما اکنون در مرحله ای هستیم که بزرگ و قوی از کوچک و ناز تقلید می کند، یعنی کریستوف هم برای میان وعده سیب رنده شده می خواهد، او هم پس از حمام باید دوباره توسط مادرش پاک شود و با وجود اینکه ما از آن گذشته ایم، مجبور شدیم چندین بار بحث کنیم که چرا مادرها معمولاً دیگر به بچه های پنج ساله خود شیر نمی دهند.

کودک دوم نمی تواند از مقایسه مداوم با برادر بزرگترش جان سالم به در ببرد. با ما گفته شده است، اما چند بار که کریستوف قبلاً در چنین سنی سرگردان شده است، ماتی بیشتر معده درد می کند، ران های بیشتری دارد، بلندتر می خندد، زودتر می خندد، شب ها دیرتر از برادرش شروع به خوابیدن می کند و گاهی اوقات من. نمی دانم که این به کجا منجر می شود آیا برخلاف میل خود به آنها القا می کنیم که زندگی آنها یک موقعیت رقابتی است و باید دائماً برای جلب توجه، عشق و سخنان مهربانانه با کوچولو رقابت کنند؟

دخترخوانده من تصمیم گرفت با خواهرش مسابقه ندهد. بنابراین، او در کنار پرستار دامن پوش، ایروبیک، صحبت روان انگلیسی و آواز خواندن زیبا، تبدیل به یک شناگر چاق شد که در کلاس های آلمانی شرکت می کند و بسیار جلوتر از سن خود نقاشی می کشد. من گمان می کنم که ممکن است یک گله مادری هوشمندانه و نامحسوس در پس زمینه وجود داشته باشد، اگرچه به لطف این، این مادر است که باید هر هفته فرزندان خود را به جای 4 مکان به 8 مکان منتقل کند. فرزند دوم نیز از حسادت خواهر و برادر مصون نیست، اگرچه ما هنوز به آن بزرگ نشده ایم، حداقل به شکل کلاسیک آن.

وقتی ماتی را از بیمارستان به خانه بردیم، او می توانست هر کار دیگری انجام دهد، او به طرز ماهرانه ای جایگاه شایسته خود را در زندگی خانواده، در آغوش مادر، در دامان پدرش و گاهی اوقات در پدربزرگ و مادربزرگش بدون آن داشت. مشکوک به اینکه به تاج و تخت کسی دست درازی کرده است. کریستوف که مدتها منتظر برادر کوچکش بود و در همان نگاه اول او را به قلب خود برده بود، به دلیل نداشتن کلمه بهتر، به من روی آورد. او همه چیز را مشخص کرده است، فقط مجبور نیست با من تعامل فیزیکی داشته باشد. روزها بدون در آغوش گرفتن پسر بزرگترم که ابدی چاپلوس بود می گذشت، و من، مانند نوعی گدای لمسی، شب ها در خواب به او نزدیک می شدم، وقتی او نمی توانست اعتراض کند، او ناخودآگاه آغوش من را تحمل کرد. بوسه، نوازش.

تا اینکه یک بار در حین اجرای رقص وحشی، او به شدت زمین خورد و من بالاخره توانستم او را در آغوش خود بگیرم تا او را آرام کنم، در آغوش بگیرم و دردش را از بین ببرم، در حالی که او از من شکایت کرد که من او را برای مدت طولانی در آغوش گرفتم، به شدت گرفتار شد که او فریاد زد که وقتی من تلاش کردم، او اعتراض کرد. اما سقوط بزرگی که بین ما از ریل خارج شد او را اصلاح کرد، او تحریک بعدی را خطاب به مادربزرگش کرد.بالاخره وفاداری او نیز باید مورد آزمایش قرار گیرد. بنابراین فرزند دوم واقعاً از بسیاری جهات دومین است. اما اجازه دهید این را در قسمت دوم گسترش دهیم.

آلبا

توصیه شده: