دفتر خاطرات بارداری: سلول های مغز من واقعاً در حال تمام شدن هستند

فهرست مطالب:

دفتر خاطرات بارداری: سلول های مغز من واقعاً در حال تمام شدن هستند
دفتر خاطرات بارداری: سلول های مغز من واقعاً در حال تمام شدن هستند
Anonim

منتظر دختر هستیم. راستش اصلا نمیتونستم تصور کنم که ممکنه پسر باشه چون یه دختر هم به شوهرم سفارش دادم برنامه ریزی کردم که رنگ چشم و موهاش چه رنگی باشه در واقع دومی باید مثل خودش فر باشه زیرا او اینطور واقعاً ناز خواهد بود. بنابراین من این جمله را درک می کنم که تا زمانی که او سالم است مهم نیست، اما اگر معلوم می شد که ما موفق به جمع آوری یک پسر شده ایم و می توانیم برنامه ریزی را از اول شروع کنیم، کمی شوکه می شدم.

جالب است که شوهرم چقدر طرفدار دختر است از یک طرف چون طاقت نمی آورد تا بچه در سنین پیش دبستانی بخواهد با او ازدواج کند و از طرف دیگر در سنین 38 ساله، او فکر می کند بزرگ کردن یک پسر در زمین فوتبال سخت تر از رابطه جنسی با یک دختر کوچک در اتاقش است.من هنوز آن را روشن نکرده ام، شما آن را متوجه خواهید شد.

به هر حال، پدر شدن تأثیری باورنکردنی بر او دارد، او مانند یک کودک کوچک برای کریسمس بی‌صبرانه منتظر تولد نوزاد است: هیچ عصری نمی‌گذرد که او با او زمزمه کند که باید تلاش کند. سپس او می تواند ساعت ها در ماشین برنامه ریزی کند که آنها برای انجام چه کاری انجام دهند. او قبلاً تصور می کرد که آنها مانند وینی پو و پیگی که دست در دست هم در غروب خورشید گرفته اند راه می روند و دختر ما دختری سرسخت خواهد بود، بنابراین او آهنگ های پانک را روی صندلی بلند خواهد خواند نه جودیت هالاس.

من واقعاً می توانم حداقل از یک چیز در مورد برنامه های او قدردانی کنم: او پس از بیست سال سیگار را ترک کرد و به همراه آن آخرین اعتیاد مضر خود را ترک کرد، بنابراین این یک چیز است که دختر کوچک ما در حالی که در موردش فریاد می زند منظره بسیار سورئال خواهد بود. سیگار، مواد مخدر و سبک زندگی پانک، اما من به عنوان رئیس نمونه یک خانواده پانک، خودم را هم از خنده به شوهرم عصبانی خواهم کرد.

به هر حال، من به سرعت جمع آوری کردم که چه تغییراتی در ماه گذشته (هفته های 20-24) مشخصه بارداری بود:

شاتر استوک 121605250
شاتر استوک 121605250

احساس:

من پر انرژی هستم، حتی اگر به سختی می خوابم. من هجده ساعت بیدار هستم که خیلی بیشتر از قبل از بارداری است. از تکالیف گرفته تا کارهای خانه، همه کارها را مثل قبل انجام می دهم، با این تفاوت که بین دو طبقه از پله، مدت زمان بیشتری روی مبل می نشینم. بدنم جلو را حس می‌کند، معده‌ام در آن زمان کمی سفت می‌شود، اما این امر در بارداری‌های قبلی‌ام نیز معمول بود و سپس در نتیجه تغییر آب و هوا هر سه را به دنیا آوردم. سوزش سر دل من اخیرا شروع شده است، اما این باید بزرگترین نگرانی من برای بقیه فصل باشد.

وزن:

من به درستی وزن اضافه کردم، حالا در عرض سه هفته پنج کیلو اضافه کردم، بنابراین بیهوده از دکتر خواستم این واقعیت را درج کند که قبلاً در مکی ناهار خوردیم و فست فود رستوران یک کیلو اضافه اضافه کرد و هیچ بهانه ای نداشت.

اتفاقا من بعد از آخرین تولدم در عرض یک ماه بیست و پنج کیلو خلاص شدم، بنابراین نمی ترسم برای همیشه نهنگ بمانم، بلکه چون از خطرات آن آگاه هستم. از اضافه وزن من آنقدر پدهای چاق دارم که اگر قبلاً پرچم کشیده ای را روی رانم خالکوبی کرده بودم، اکنون به نظر می رسید که در حال بال زدن است.

لیبیدو:

به عنوان سطل آشغال رابطه، تنها چیزی که از آشنایان مردم شنیدم این بود که زن باردار اجازه ورود نمی دهد، بنابراین در بسیاری از موارد ماه ها کنار گذاشته می شد. وضعیت من بر میل جنسی من نیز تأثیر می گذارد، ما نمی توانیم صبر کنیم تا همه چیز به حالت عادی برگردد و سپس من دوباره چهار بار در روز رابطه جنسی می خواهم. و نه هشت بار در روز.

رابطه من با مراقبت های بهداشتی:

نظر من حداقل در مورد مراقبت در Csepel تغییر نکرده است: من تعداد زیادی را به دنیا آورده ام، اما سرنوشت هنوز مرا با این همه پزشک بی وجدان همراه نکرده است. مشاوره، اطلاعات، نگرش، تقریباً باید خودم معاینات تجویز شده را بخواهم و حتی مطمئن نیستم که اگر ده ها هزار فلش می زدم، چیزی در این زمینه تغییر می کرد.سه هفته دیرتر از روز ثبت نام وقت سونوگرافی گرفتم. من دقیقاً در اینجا، در بیمارستان جان فرانس دلپست، به دنبال یک ماما هستم، زیرا اکنون واقعاً می ترسم به این فکر کنم که زایمان بدون پزشک معین چگونه خواهد بود.

سلول های مغز من

من بیش از همیشه پریشان و فراموشکار هستم، آخرین باری که مثلاً در درب کلینیک زایمان به یاد آوردم که برای گرفتن نتیجه نرفتم، بنابراین می توانم یک قرار ملاقات دیگر با پزشک بپرسم. دکتر زنان، بعد که وارد شدم معلوم شد که دفترچه بارداری ام در خانه مانده است و آن روز به دلیل اینکه شماره سریالم را گذاشتم نتیجه غربالگری سرطان را متوجه نشدم. بعد از همه اینها دکتر از من خداحافظی کرد و گفت وقتی بچه می آید فراموش نکنم که به بیمارستان بروم. منظورم این است که او چه جور بچه ای است؟

توصیه شده: