اجرای افتتاحیه امسال خانه جوجه کشی Jurányi خاطرات یک دیوانه است به کارگردانی ویکتور بودو و تاماس کرشتس در نقش اصلی. نامها کاملاً جدی هستند، اما سابقه تئاتر تاریخی نیز کاملاً جدی است که تقریباً چهل سال است که این نمایشنامه را آزار میدهد، از زمانی که تئاتر پستی با آن در سال 1977 افتتاح شد، سپس ایستوان هوروای ایوان دارواس را کارگردانی کرد.
نمی دانم این واقعیت چقدر ممکن است سازندگان را افسرده کند، اما می دانم که این نمایش به اندازه نسخه قبلی خود مشهور خواهد بود.فقط به این دلیل که حتی یک اجرا نیست، بلکه یک فستیوال هنری کامل است که کرشتس آن را در یک ساعت و نیم روی صحنه می برد (به هر حال، 35 دقیقه سریعتر از سلف خود - کنایه!! - اد.). سیرک و هنرهای تجسمی، کنسرت و کمدی منصفانه، در همه حال انتقاد اجتماعی تند و درام عمیق مرگبار عشقی، یعنی خود جنون کامل، جایی که جنون=زندگی است. یا بهتر است بگوییم زندگی.
در کارگردانی بودو، پوپریشین آکسنتی ایوانوویچ گوگول، مأمور ناامیدانه عاشق و اصیل متولد شده که میخواهد از بین برود، فقط یک ناظر بیگناه و بیآزار از دیوانهای است که بازیگر تئاتر یوزف کاتونا به این نقش میآورد. او فقط نمی خواهد نشان دهد که چگونه مرد کوچک به نقطه هفتم می رسد. فردیناند، وارث تاج و تخت اسپانیا. بیایید بگوییم که باید او باشد تا یک زن.
یک پاپریسسین هست که عاشق دختر آن جنتلمن باوقار است و در این مورد کرشتس حتی شبیه خودش هم نیست. اگر نمیدانستیم که در یک تئاتر هستیم و این یک اجرای تئاتر است، ممکن است فکر کنیم که این یک حیله است.خوب نورپردازی هم استادانه است اما با نور نمی توان این دگرگونی را ایجاد کرد. شانس این است که وقتی به Popriscsin می رسیم، که عاشق است، از قبل Popriscsin، دلقک موسیقی را می شناسیم، که با یک حلقه اعدادی را برای مخاطبانش بداهه می سازد که در صحنه اصلی هر فستیوالی خودشان را نگه می دارند.
با این حال، پوپریشین فقط آنچه را که در اطراف او اتفاق می افتد می گوید. این واقعیت که سگ های سخنگو روی صحنه و تئاتر سه کوپکی در این میان جان می گیرند، او را آزار نمی دهد و ما از این دیوانگی به جنون دیگر می افتیم تا اینکه شیزوفرنی بر دیوانه ای که در نقطه ای خاص به نظر می رسد بیشتر می رسد. مانند یک نابغه، و VII. فردیناند نزد ناپلئون ها می رود. حیف برای او، او یک پادشاه بزرگ می شد.
و هنرهای زیبا زمانی وارد بازی شد که خود تاماس کرشتس این مجموعه عجیب و متحرک را که اتاق ساده او است را در خواب دید. انگار یک نقاشی اکسپرسیونیستی است که به سمت مخاطب جریان می یابد، اما هرگز به آن نمی رسد، زیرا در عین حال شخصیت اصلی ما مدام آن را تغییر می دهد، حتی از کوچکترین گوشه ها استفاده می کند، که کل ماجرا را حتی سورئال تر می کند، و کاملاً در آن جا می شود. درام.
اگر گوگول امروز این اجرا را ببیند چه فکری می کند؟ احتمالاً شما خود از نبوغ جنون پوپریسسین و همچنین از نحوه رسیدن کرستس به شدیدترین حالت اسکیزوفرنی شگفت زده خواهید شد، زیرا زیباترین چیز در کل ساختار تغییر است که کارگردان به وضوح دارای یک تغییر است. کارهای زیادی برای انجام دادن اگر نمایشی که با همکاری Katona József Színház، FÜGE، انجمن MASZK (Szeged) و Orlai Produkciós Iroda تولید می شود، تمام جوایزی را که در فصل 2016-2017 اعطا می شود را نبرد، قطعاً من را شگفت زده خواهد کرد. و بله، منظورم بهترین بازیگر نقش مکمل زن نیز هست…